جدول جو
جدول جو

معنی سر به راه - جستجوی لغت در جدول جو

سر به راه
رام، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
تصویری از سر به راه
تصویر سر به راه
فرهنگ فارسی عمید
سر به راه
((بِ))
مطیع، فرمانبردار
تصویری از سر به راه
تصویر سر به راه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو به راه
تصویر رو به راه
منظم و مرتب، درست، آماده برای کار، آماده، مهیا
رو به راه شدن: آمادۀ سفر شدن، آمادۀ کار شدن، راست آمدن کار، سر و سامان یافتن کار
رو به راه کردن: آماده کردن، درست کردن و سر وسامان دادن به کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو به راه
تصویر رو به راه
((بِ))
آماده، مهیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر براه
تصویر سر براه
مطیع فرمانبردار، جدی وظیفه شناس
فرهنگ لغت هوشیار